"من، محمد نجفی، وکیل دادگستری و زندانی سیاسی، در هشتمین سال حبس خود در اوین، شاهد صحنهای بودم که نفس را بند میآورد. شش زندانی محکوم به اعدام را با دستبند و پابند، سوار ماشین خروج از زندان تهران بزرگ کردند. نگاهشان خاموش، اما پر از شعله، گویی سر دوراهی ایستادهاند:آزادی که ربوده شده یا طنابداری که در انتظار است. ماشین از میان دیوارها و سیمخاردارها گذشت و راه به قزلحصار برد، فراموش نکنیم که آنان جسورتر و بیباکتراز ما بودند. امروز ما باید صدایشان باشیم."
۲۳ امرداد۱۴۰۴ زندان اوین.